​​​​​​منبع:کلیک

 

بریم که شروع کنیم..

نفس عمیق' 

 

"روز اول: دلتنگی 

در جست و جوی واژه ای برای شرح حال خلأ قلبم بودم، ناگهان افکارم فریاد کشیدند: دلتنگی!

 

"روز دوم: چشم 

اما من یقین دارم که تنها نگاه کردن به چشم هایت می تواند از آشوب درونم ساحلی آرام سازد..

 

"روز سوم: درد 

حسی که اشک را درون چشم هایت، سنگینی را درون قلبت و آشفتگی را درون وجودت شکل می دهد بی شک اسمی جز درد ندارد!..

 

"روز چهارم: صدا 

هر احساسی صدا دارد، شاید کوتاه اما پر از مفهوم..

 

"روز پنجم: زیبایی 

زیبایی می تواند..

چیزی میان یک آرزو و پشیمانی باشد!

 

"روز ششم: بی ارزش 

زمانی که آنها شادی می کنند و تو بی ارزش بودن را لمس می کنی،منظورم را می فهمی مگر نه؟

گاهی تلاش نیز بی فایده و مسخره خواهد بود!

 

"روز هفتم: تنفر

شعله ای که سخت در سینه می سوزد، بغض بی جایی که در گلو خودنمایی می کند و خشم ترسناکی که در چشم پدید می آید، چیزی جز تنفر نام ندارد!

 

"روز هشتم: گریه 

گاهی تمام وجود یک انسان گریه می کند جز چشمان او، ترسناک است اما بیشتر موجب درد.. 

 

"روز نهم: پرواز 

من می توانم با عشق تو پرواز کردن را بیاموزم و سقوط کردن را هم تجربه کنم، و این تنها به تو بستگی دارد..

 

"روز دهم: مرگ 

اما دیگر هیچ احساس پشیمانی ای نسبت به آرزوی مرگ تان ندارم و نخواهم داشت..

 

"روز یازدهم: عشق 

جوانه ای که در قلب شروع به شکفتن می کند و تمام آن را در بر می گیرد، عشق نام دارد!

 

"روز دوازدهم: خسته 

تمام نمی شود..

ادامه دارد..

صدا ها سخت مرا آزار می دهند، 

چرا موسیقی سرانجام به پایان می رسد؟!

من گمان دارم خسته ام؛

 

"روز سیزدهم: دیوانه

من دیوانه ام، دیوانه موهای تو

من دیوانه ام، دیوانه چشمان تو 

من دیوانه ام، دیوانه ام، دیوانه ات

من دیوانه ام، دیوانه دستان تو 

من دیوانه ام، دیوانه لبخند تو 

من دیوانه ام، دیوانه ام، دیوانه ات..

 

"روز چهاردهم: ناراحتی 

ناراحتی، احساسی است که هم گفتن و هم نگفتن آن ممکن است تو را آزار دهد.

 

"روز پانزدهم: نفس 

هنگامی که به چشم های خوش رنگ تو خیره می شوم یادم می رود نفس بکشم، تو تنفس را هم از خاطر من می بری!

 

"روز شانزدهم: اگر 

تو مرا زیبا می خوانی، اما اگر من زیبا هستم، تو چه هستی؟

 

"روز هفدهم: بناپارت 

 وقیح بودن چه حسی دارد بناپارت؟ تو مزه تلخ درد را با دستان خودت به خورد اوژنی دادی، این بود پیمان عشق تو؟

 

 "روز هجدهم: چهره 

هر آن دم که چهره تو دیده مرا نوازش می کند، ستایش پروردگار را یادآور می شوم.

 

"روز نوزدهم: آزار 

خستگی تو، مرا قبل از خودت آزار می دهد..

 

"روز بیستم: شکلات 

شکلات را بسیار دوست دارم، اما به این مسئله پی بردم که زیاد خوردن آن را اصلاً دوست ندارم.

 

"روز بیست و یکم: رنگ 

رنگ بی نظیر و خاصی دارد، موهای لختش را می گویم!

 

"روز بیست و دوم: سیگار 

منشع سوزش ریه های من عشق تو است، چرا سیگار را مقصر جلوه دهیم؟

 

"روز بیست و سوم: خشمگین

خشمگین از دست هایی که بی موقع شروع به لرزش می کنند، قایم کردن در لحظه آنها سخت است.

 

"روز بیست و چهارم: من 

کسی که عشق تو را به راحتی ترجیح می دهد، من هستم.

 

"روز بیست و پنجم: او

طوری که او برای من پدری می کند چیزی شبیه عشق خورشید به گل است، ساده اما پر معنا. 

 

"روز بیست و ششم: خنده 

خنده، من دیوانه نشده ام؛ شادی کمرنگ تر است. 

 

"روز بیست و هفتم: خنجر

هربار خنجر در قلب کوچکت فرو می کنم، چرا هیچ غمی به صورت نمی آوری؟

 

"روز بیست و هشتم: برف

تو سفیدی برف و من سیاهی شب؛ به روی من می درخشی، ستاره ها چشمک می زنند. 

 

"روز بیست و نهم: دلبر 

تو چه کردی دلبر؟من در آغوش رنج، امید تو در دل داشتم.

 

"روز آخر: هنر

هنر خالق، در لبخند تو خود را به رخ کشید. 

 

اتمام چالش: ۱۴۰۱/۱۲/۰۸ 

به جا می گذارم برای، احساسات، خاطرات و زمان.