۳ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۲ ثبت شده است

برای او

عشق یعنی در میان صدهزاران مثنوی

بوی یک تک بیت ناگه مست و مدهوشت کند.

-فاضل نظری-

  • ۱۶
    • من؛
    • سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۰۲

    تو بخند.

    جای مهتاب،به تاریکی شب ها تو بتاب

    من فدای تو، به جای همه گل ها تو بخند.

    "فریدون مشیری"

  • ۱۱
    • من؛
    • شنبه ۹ ارديبهشت ۰۲

    خیال

    هندزفری رو توی گوش هام جا می دم و آهنگ "Letter" رو پلی می کنم، شیپ مورد علاقه ما، من و اون. می تونم با ترکیب صداشون تا خود بهشت پرواز کنم، آروم دارم قدم می زنم و راه خونه رو طی می کنم. هوا گرم شده اما هنوز حس خوبی از قدم زدن می گیرم، هروقت این آهنگ رو می زارم بخشی از زندگیم کنار سارا جلوی چشم هام نقش می بنده. اینبار دست هامون قفل هم دیگه شدن و پاهامون دارن راه دشت رو طی می کنن، تا چشم کار می کنه سبزی دیده می شه البته گل های زرد رنگ کوچولو رو هم نباید نادیده گرفت! همه چیز قشنگه، مخصوصاً لباس های تنمون. من یه سارافون تقریباً کوتاه آسمونی رنگ تنم کردم که گل های کوچیک صورتی داره و اون یه شلوار پارچه ای نسکافه ای با پیرهن نخی شیری رنگ تنش کرده. دستش بزرگ تر از دست منه، وجودش کنارم باعث می شه احساس امنیت کنم. با فشار آروم انگشت هاش روی پوست دستم رومو بر می گردونم سمت صورت بی نقص و گندمی رنگش «جانم؟» لبخند شیرینی روی لباش نقش بسته «نمی خوای چیزی بگی قشنگم؟دلم برای صدات تنگ شد» لبخند خجلی می زنم «ببخشید عزیزم اصلاً حواسم نبود، حضورت باعث می شه همه چی از یادم بره، حتی حرف زدن!» دستم رو که چفت دست خودشه بالا میاره و بوسه آرومی روش می زنه «قربونت برم من؟هوم؟» دست آزادم رو توی هوا تکون می دم و با اعتراض لب می زنم «نه نه سارایی اینطور نگو دیوونه خدانکنه» دوباره دستمو بوسه می زنه و می خنده «هشش..عزیزدلم آروم هول نکن حالا» هردو می خندیم، خنده هاش زیباترین تصویر دنیاس. سرمو روی پاش گذاشتم و دراز کشیدم، انگشت هاش لای موهام تاب می خوره «دلم می خواد دنبالت کنم و تا می تونیم بدویم اما می ترسم حالت بد بشه» لب پایینیم رو جلو می دم و سرم رو مظلومانه بالا و پایین می کنم «اهوم اهوم..شاید حالم بد بشه» با لبخند موهام رو پشت گوشم می فرسته و پیشونیمو می بوسه «قربونت برم غصه نخور اشکالی نداره باشه؟اینجوری خیلی هم بهتره اتفاقاً چون همش می تونم نگاهت کنم و لذت ببرم» سرخ می شم و نیشگون آرومی از دستش می گیرم «یاا..خجالت زدم نکن عوضیییی» بازم می خنده، برای هزارمین بار دلم رو برد. سر خوردن چیزی رو از بینیم حس می کنم و همین باعث می شه چشمامو باز کنم و دستم رو روش بکشم، خون دماغ شدم. آهنگ تموم شده، بازم یه رویا بود! یه رویای شیرین، کاش هیچوقت تموم نمی شد یا حداقل زودتر شروع می شد. باید زود برم خونه ممکنه فشارم بخاطر خون دماغ شدنم بیوفته، من هنوز امیدوارم به آینده و اون.

  • ۱۴
    • من؛
    • جمعه ۱ ارديبهشت ۰۲
    أگة یة ࢪؤزی نؤمِ تؤ
    تؤ گؤشِ من صدآ کنة
    دوبآࢪة بآز غَمت بیآد
    کة مَنؤ مُبتلآ کنة
    بة دِل میگم کآࢪیش نبآشة
    بذآࢪة دࢪد تؤ دَؤآ شة
    بِࢪة تؤی تمؤمِ جؤنم
    کة بآز بَࢪآت آؤآز بخؤنم . .
    کة بآز بَࢪآت آؤآز بخؤنم . .
    پیوندها