فردا بازهم تاریخ رقم خواهد خورد و دست به قلم می شوم..
می نویسم از عشقی که با چشمانت آغاز شد..
می نویسم از کوچه ی خاطره ها..
از بارش اقیانوس ابی رنگت می گویم و از طنین اوای زیبایی ات..
از خنده های سر مستانه ی شوق دیدار می گویم و از گریه های بی رحم
درد دوری..
فردا منم و قلم و چشمان پاک تو..
این یک داستان عاشقانه نیست..این رنج شیرین وجود تو در حصار
قلب من است..
فردا منم و افکار غرق از رویایم که به حقیقت پیوسته است..
فردا روز نفس های دوباره ی من است و تپیدن دوباره ی قلب تو..
بامداد فردا ساحل قلبم پذیرای دریای درخشان چشمانت خواهد بود..
تو فقط بخوان و سمتم موج بزن..
غمت نباشد می نوازم و به اغوشت می کشم..
"برای پاک ترین چشمان دنیا"
- من؛
- يكشنبه ۱۹ دی ۰۰