بلاخره تموم شدی..

هیچوقت یادم نمیره شوق زیادم برای خوندنت رو..

تو تنها کتابی شدی که من برای هر صفحه ش گریه کردم..

شاید بخندی یا برات عجیب باشه..

اما من با غم مارسی همدردی کردم و با شادیش خوشحالی..

با اینکه بلاخره تمومت کردم..

اما دوباره شروعت میکنم..

چون من به تک تک خط هات وابسته شدم..

به تک تک خاطره هایی که برام ساختی وابسته شدم..

به لمس صفحه ی اخرت وابسته شدم..

محاله یادم بره بوسه های این شهر رو..

محاله یادم بره شاهزاده و لبخند مارسی رو..

محاله یادم بره داستان پریزاد و مرد قصه گو رو..

دنیای تو من با خودش شکست و ساخت..

شاید قصدت همین بود..

اینکه به خواننده هات زندگی کردن رو یاد بدی..

اینکه معنای عشق رو بهشون بفهمونی..

و اینکه بزرگشون کنی برای یه عشق ابدی..

و حالا من و اهنگ هایی که تو برام باقی گذاشتی..

منم و کتابی که از اول دستش گرفتم..

منم و دنیای پر از عشقی که تو بهم هدیه دادیش..

منم و داستانی که قراره یه روزی از اول بازگوش کنم..

اینبار با یه اسم دیگه و یه ممنوعه ی دیگه..

 

دفترچه خاطرات پارک دایانا 14 ژانویه 2022"