​​​​​​گاه رهگذری هستم، که می گذرد.

گاه اشکی هستم، که از چشم رها می شود.

گاه امیدی هستم، که نا امیدی را می شوید.

گاه خنده ای هستم، که روی لب می نشیند.

گاه حسرتی هستم، که تمام نمی شود.

گاه بغضی هستم، که گلو را چنگ می زند.

گاه آتشی هستم، که خاکستر می شود. 

گاه رویایی هستم، که حقیقی نمی شود.

گاه فریادی هستم، که به گوش نمی رسد.

گاه غذایی هستم، که خورده می شود.

گاه خانه ای هستم، که آوار می شود.

گاه دردی هستم، که امان می برد.

گاه اعتمادی هستم، که درهم می شکند.

گاه دریایی هستم، که متلاطم می شود.

گاه عشقی هستم، که ابدی می ماند.

گاه نسیمی هستم، که می وزد.

گاه سخنی هستم، که گفته می شود.

گاه نوری هستم، که در تاریکی می درخشد.

گاه سایه ای هستم، که پناهگاه می شود.

گاه سرمایی هستم، که سخت می لرزاند.

گاه قلبی هستم، که تنها می تپد.

گاه انسانی هستم، که درک نمی شود.

این من هستم، منی که پایان ندارد.