معجزه؛

تو آیه ی دوستت دارم خواندی

و من ایمان آوردم

که عشق

معجزه ای ست

.که از لب های تو نازل می شود

-سعید چولکی-

  • ۱۵
    • من؛
    • پنجشنبه ۱۱ اسفند ۰۱

    چالش سی کالج"

    ​​​​​​منبع:کلیک

     

    بریم که شروع کنیم..

    نفس عمیق' 

     

    "روز اول: دلتنگی 

    در جست و جوی واژه ای برای شرح حال خلأ قلبم بودم، ناگهان افکارم فریاد کشیدند: دلتنگی!

     

    "روز دوم: چشم 

    اما من یقین دارم که تنها نگاه کردن به چشم هایت می تواند از آشوب درونم ساحلی آرام سازد..

     

    "روز سوم: درد 

    حسی که اشک را درون چشم هایت، سنگینی را درون قلبت و آشفتگی را درون وجودت شکل می دهد بی شک اسمی جز درد ندارد!..

     

    "روز چهارم: صدا 

    هر احساسی صدا دارد، شاید کوتاه اما پر از مفهوم..

     

    "روز پنجم: زیبایی 

    زیبایی می تواند..

    چیزی میان یک آرزو و پشیمانی باشد!

     

    "روز ششم: بی ارزش 

    زمانی که آنها شادی می کنند و تو بی ارزش بودن را لمس می کنی،منظورم را می فهمی مگر نه؟

    گاهی تلاش نیز بی فایده و مسخره خواهد بود!

     

    "روز هفتم: تنفر

    شعله ای که سخت در سینه می سوزد، بغض بی جایی که در گلو خودنمایی می کند و خشم ترسناکی که در چشم پدید می آید، چیزی جز تنفر نام ندارد!

     

    "روز هشتم: گریه 

    گاهی تمام وجود یک انسان گریه می کند جز چشمان او، ترسناک است اما بیشتر موجب درد.. 

     

    "روز نهم: پرواز 

    من می توانم با عشق تو پرواز کردن را بیاموزم و سقوط کردن را هم تجربه کنم، و این تنها به تو بستگی دارد..

     

    "روز دهم: مرگ 

    اما دیگر هیچ احساس پشیمانی ای نسبت به آرزوی مرگ تان ندارم و نخواهم داشت..

     

    "روز یازدهم: عشق 

    جوانه ای که در قلب شروع به شکفتن می کند و تمام آن را در بر می گیرد، عشق نام دارد!

     

    "روز دوازدهم: خسته 

    تمام نمی شود..

    ادامه دارد..

    صدا ها سخت مرا آزار می دهند، 

    چرا موسیقی سرانجام به پایان می رسد؟!

    من گمان دارم خسته ام؛

     

    "روز سیزدهم: دیوانه

    من دیوانه ام، دیوانه موهای تو

    من دیوانه ام، دیوانه چشمان تو 

    من دیوانه ام، دیوانه ام، دیوانه ات

    من دیوانه ام، دیوانه دستان تو 

    من دیوانه ام، دیوانه لبخند تو 

    من دیوانه ام، دیوانه ام، دیوانه ات..

     

    "روز چهاردهم: ناراحتی 

    ناراحتی، احساسی است که هم گفتن و هم نگفتن آن ممکن است تو را آزار دهد.

     

    "روز پانزدهم: نفس 

    هنگامی که به چشم های خوش رنگ تو خیره می شوم یادم می رود نفس بکشم، تو تنفس را هم از خاطر من می بری!

     

    "روز شانزدهم: اگر 

    تو مرا زیبا می خوانی، اما اگر من زیبا هستم، تو چه هستی؟

     

    "روز هفدهم: بناپارت 

     وقیح بودن چه حسی دارد بناپارت؟ تو مزه تلخ درد را با دستان خودت به خورد اوژنی دادی، این بود پیمان عشق تو؟

     

     "روز هجدهم: چهره 

    هر آن دم که چهره تو دیده مرا نوازش می کند، ستایش پروردگار را یادآور می شوم.

     

    "روز نوزدهم: آزار 

    خستگی تو، مرا قبل از خودت آزار می دهد..

     

    "روز بیستم: شکلات 

    شکلات را بسیار دوست دارم، اما به این مسئله پی بردم که زیاد خوردن آن را اصلاً دوست ندارم.

     

    "روز بیست و یکم: رنگ 

    رنگ بی نظیر و خاصی دارد، موهای لختش را می گویم!

     

    "روز بیست و دوم: سیگار 

    منشع سوزش ریه های من عشق تو است، چرا سیگار را مقصر جلوه دهیم؟

     

    "روز بیست و سوم: خشمگین

    خشمگین از دست هایی که بی موقع شروع به لرزش می کنند، قایم کردن در لحظه آنها سخت است.

     

    "روز بیست و چهارم: من 

    کسی که عشق تو را به راحتی ترجیح می دهد، من هستم.

     

    "روز بیست و پنجم: او

    طوری که او برای من پدری می کند چیزی شبیه عشق خورشید به گل است، ساده اما پر معنا. 

     

    "روز بیست و ششم: خنده 

    خنده، من دیوانه نشده ام؛ شادی کمرنگ تر است. 

     

    "روز بیست و هفتم: خنجر

    هربار خنجر در قلب کوچکت فرو می کنم، چرا هیچ غمی به صورت نمی آوری؟

     

    "روز بیست و هشتم: برف

    تو سفیدی برف و من سیاهی شب؛ به روی من می درخشی، ستاره ها چشمک می زنند. 

     

    "روز بیست و نهم: دلبر 

    تو چه کردی دلبر؟من در آغوش رنج، امید تو در دل داشتم.

     

    "روز آخر: هنر

    هنر خالق، در لبخند تو خود را به رخ کشید. 

     

    اتمام چالش: ۱۴۰۱/۱۲/۰۸ 

    به جا می گذارم برای، احساسات، خاطرات و زمان.

  • ۱۲
    • من؛
    • پنجشنبه ۱۱ اسفند ۰۱

    «تنفر»

    از خود تنفر نداشتم. 

    دلبر را رنجاندم، همین کافی بود دگر.

    از هم گسسته، وجودی در نقش تلاطم دریا؛

  • ۱۳
    • من؛
    • سه شنبه ۹ اسفند ۰۱

    گاه..

    ​​​​​​گاه رهگذری هستم، که می گذرد.

    گاه اشکی هستم، که از چشم رها می شود.

    گاه امیدی هستم، که نا امیدی را می شوید.

    گاه خنده ای هستم، که روی لب می نشیند.

    گاه حسرتی هستم، که تمام نمی شود.

    گاه بغضی هستم، که گلو را چنگ می زند.

    گاه آتشی هستم، که خاکستر می شود. 

    گاه رویایی هستم، که حقیقی نمی شود.

    گاه فریادی هستم، که به گوش نمی رسد.

    گاه غذایی هستم، که خورده می شود.

    گاه خانه ای هستم، که آوار می شود.

    گاه دردی هستم، که امان می برد.

    گاه اعتمادی هستم، که درهم می شکند.

    گاه دریایی هستم، که متلاطم می شود.

    گاه عشقی هستم، که ابدی می ماند.

    گاه نسیمی هستم، که می وزد.

    گاه سخنی هستم، که گفته می شود.

    گاه نوری هستم، که در تاریکی می درخشد.

    گاه سایه ای هستم، که پناهگاه می شود.

    گاه سرمایی هستم، که سخت می لرزاند.

    گاه قلبی هستم، که تنها می تپد.

    گاه انسانی هستم، که درک نمی شود.

    این من هستم، منی که پایان ندارد.

  • ۱۱
    • من؛
    • جمعه ۵ اسفند ۰۱

    خوشبختی‌در‌همین‌حوالی‌است..!!!

    ​​​​​​​+لبخند عمیق..بسیار عمیق..!

    • من؛
    • يكشنبه ۱۶ بهمن ۰۱

    شناخت؛

    آدم ها را در حال بدت باید بشناسی، آنان که تو را به آغوش خود دعوت می کنند و با حرف هایشان سعی دارند آرامش را به قلبت مهمان کنند، همان کسانی هستند که تو تا پایان عمرت به آنها نیاز خواهی داشت و آنان که حتی سراغی از زنده بودن یا نبودنت هم نگرفتند همان کسانی هستند که تو را تنها در شادی هایت می خواهند و تو هیچ نیازی به آنها نخواهی داشت، البته لازم است یادآور شوم که ترک این افراد عافت مانند موجب بهبود بخشیدن به کیفیت زندگی شماست.

    • من؛
    • يكشنبه ۱۶ بهمن ۰۱

    آزار

    صدای آرام پیانو که در پذیرایی نواخته می شود احساسات

    مرا بر می انگیزد..

    شمع را که درون جا شمعی ذره ذره آب می شود نگاه می کنم و آن 

    را بیشتر به تکه کاغذ روی میز نزدیک می کنم تا شروع به 

    نوشتن کنم..

    تنها چند خط هم اکتفا می کند

    تعلل کافی است..

     

    اکنون که این نامه را می نویسم

    دل تنگ نوشته های خود هستم

    آنها مرا آزار می دهند!

    مرا شاد می کنند!

    و گاهی نیز پریشان و درمانده.‌‌.

    می توانم سوال عجیبی را که در فکر آن هستم بیان کنم؟

    "آیا قلم همچون من این دلتنگی غریب را احساس می کند؟"

    از ظاهر آن که دور است..

    گمان نمی کنم دل او برای من تنگ شده باشد

    پیوند من با آن بود..

    اما پیوند او را چه کسی داند؟​ 

    وهم دارم از بیان این کلمات دردناک اما افسوس که 

    چاره ای ندارم..

    بسنده است این بار کسی که فکر چاره در سر دارد قلم باشد

    نه من..

    چون بار آخر او بود که واژه دل تنگی را از یاد برده بود 

    اگر سراغم بیاید باز خواهم گشت 

    اما اگر نیامد 

    این آخرین نوشته من خواهد بود..

     

    ​​​​​​اکنون که کلمات را بر روی این صفحه کاغذی نقش می بندم..

    با خود می پندارم که تو هنوز نیامده ای و من تنها می خواهم

     بودنت را قالب کنم!

     

     

    1895/09/15"

     

    برای یار گمشده خود قلم..

    • من؛
    • يكشنبه ۲ بهمن ۰۱

    سمفونی درد

    "جدایی دوباره شکوفه می زند و من در انتظارش جان می دهم"

    چه ساده گرمای اغوشت از تن بی رقمم گرفته می شود..

    -شاید گاهی در توصیف خود باید تنها به لبخند مضحکی اکتفا کرد..

    درست است جان من؟

    پلی کردن Lynn's theme~

    چشمانت را ببند و در گوشم نجوا کن آرام باشم هرچند خلسه ای که درونش غرق شده ام قوی تر از صدای توست..

    • من؛
    • چهارشنبه ۱۲ مرداد ۰۱

    گناه من!

    تو تنها و پاک ترین گناه منی؛

    گناهی که با وجود ممنوعه بودن آن، صادقانه می پرستمش.

    گناهی که هر ثانیه بیشتر از قبل به آن، می بالم.

    گناهی که عشق آن، تمام من را در بر گرفته است.

    و در آخر گناهی که برای آن، ذره ذره می سوزم و خاکستر می شوم.

    • من؛
    • شنبه ۱ مرداد ۰۱

    GN

     

    در کتاب هایم، تو شاهزاده منی.
    در فیلم هایم، تو قهرمان منی.
    در بدنم، تو قلب منی.
    در زندگی‌ام، تو همه چیز منی.

    • زیبارو؛
    • جمعه ۱۷ تیر ۰۱
    أگة یة ࢪؤزی نؤمِ تؤ
    تؤ گؤشِ من صدآ کنة
    دوبآࢪة بآز غَمت بیآد
    کة مَنؤ مُبتلآ کنة
    بة دِل میگم کآࢪیش نبآشة
    بذآࢪة دࢪد تؤ دَؤآ شة
    بِࢪة تؤی تمؤمِ جؤنم
    کة بآز بَࢪآت آؤآز بخؤنم . .
    کة بآز بَࢪآت آؤآز بخؤنم . .
    پیوندها